عصر ساختمان- اندونزی در تلاش است تا طبق برنامهریزیهای صورت گرفته، پایتخت خود را از "جاکارتا"ی پرترافیک به جزیره "بورنئو" منتقل کند اما قطعا تنها کشوری نیست که قصد جابهجایی پایتخت خود را دارد.
به گزارش پایگاه خبری«عصرساختمان» به نقل از ایسنا، اگر چه مکان دقیق پایتخت بعدی اندونزی هنوز اعلام نشده و هم چنین جدول زمانی مشخصی نیز برای این کار برنامهریزی نشده است اما رئیس جمهوری این کشور به طور رسمی در 16 اوت میلادی این طرح را به مجلس کشورش ارائه داده است.
یافتن دلایل جابهجایی پایتخت این کشور کار چندان دشواری نیست. جاکارتا که میانگین نشست سالانه زمین آن چیزی حدود 1 تا 15 سانتیمتر است در حال فرو رفتن زیر آب است، به طوری که در حال حاضر تقریبا نیمی از شهر زیر سطح دریا قرار گرفته است. این شهر همچنین در سرزمینی باتلاقی قرار داشته، دریای "جاوا" در حال بلعیدن آن بوده و 13 رودخانه نیز در آن جریان دارند.
وضعیت وخیم ترافیک این شهر نیز شهرت دارد. در سال 2016 میلادی یک نظرسنجی نشان داد که این کلانشهر بدترین تراکم ترافیکی جهان را به خود اختصاص داده است. این وضعیت به حدی وخیم است که وزیران دولت اندونزی مجبورند از اسکورت پلیس برای به موقع رسیدن به جلسات کمک بگیرند.
بزرگترین منطقه شهری جاکارتا 30 میلیون نفر جمعیت دارد اما تنها حدود دو تا چهار درصد از پسابهای آن تصفیه میشود.
پایتخت جدید قرار است جایی در "کالیمانتان"، قسمت اندونزیایی جزیره "بورنئو" باشد. این جابجایی پایتخت بیش از 33 میلیارد دلار هزینه دارد و برای اسکانِ بین 900 هزار تا یک میلیون و 500 هزار نفر به مساحتی بین 30 تا 40 هزار هکتار فضا نیاز است.
واقعیت این است که اندونزی اولین و یا آخرین کشوری نیست که قصد جابهجایی پایتخت خود را دارد و در ادامه چند نمونه قابل توجه دیگر از جابهجاییهای پایتخت کشورهای دیگر ذکر شده است:
1) قزاقستان
در سال 1997 میلادی نورسلطان نظربایف، رئیس جمهوری قزاقستان تصمیم گرفت تا پایتخت را از شهر اصلی "آلماتی" منتقل کند و از همین رو شهری غبارآلود و استانی را در حدود 1200 کیلومتری شمال انتخاب کرد. یکی از اولین اقدامات نظربایف تغییر نام "اقمولا" که به معنای "گور سفید" است، به "آستانه" بوده است.
او سپس معمارانی از سراسر جهان گرد آورد تا پایتخت جدید قزاقستان را از پایه بسازند. مرکز تفریحی "خانچادر"، بزرگترین چادر جهان، یکی از مراکز مهم دیدنی آن است. این چادر یک مرکز خرید و مجموعه تفریحی را داخل خود جای داده است.
برج "بایترک" آستانه نیز شهرت خاصی دارد که شبیه تخم مرغی است که در بالای یک درخت قرار گرفته است. این برج یک سازه رصدی دارد که چشم انداز سایر نقاط دیدنی از آن نمایان است. این نقاط دیدنی شامل کاخ ریاست جمهوری با گنبدی آبی رنگ و همچنین تالار مرکزی کنسرت است که یک سازه فیروزهای و شبیه یک سفینه فضایی ساخته شده است.
همه این کارها توسط بخش پررونق نفت قزاقستان امکان پذیر شد. اقتصاد این کشور در سال 2018 میلادی رشد 4.8 درصدی داشته و به عنوان یک نشانه قدردانی پس از کناره گیری رئیس جمهور نظربایف در ماه مارس میلادی مجلس تغییر نام این شهر را به نام او تصویب کرد. بنابراین اکنون پایتخت قزاقستان که دومین پایتخت سرد جهان پس از اولانباتور مغولستان محسوب میشود ، به عنوان شهر "نور سلطان" شناخته میشود.
2) میانمار
شهر "نایپیداو" دستکم چهار برابر مساحت لندن را در بر میگیرد اما جمعیت آن بسیار کمتر است. تاریخچه این شهر بسیار کوتاه است به طوری که از سال 2005 میلادی وجود داشته و از دل جلگهای توسط حاکمان نظامی آن زمانِ میانمار پدید آمده است.
نام این شهر به معنی "صندلی پادشاه" است. دلایل جابهجایی پایتخت به "نایپیداو" در حدود 370 کیلومتری "یانگون"، بزرگترین شهر و پایتخت پیشین میانمار هرگز به طور کامل مشخص نشده است.
یکی از مقامات میانمار در آن زمان از جمله دلایل این جابهجایی را موقعیت استراتژیکتر "نایپیداو" دانسته بود، هر چند تحلیلگران بر سر این موضوع تردید داشتهاند. آنها در آن زمان اظهار داشتند که ممکن است ارتش از یک حمله خارجی بترسد یا خواهان کنترل بیشتر اقلیتهای قومی در مناطق مرزی باشد.
برخی دیگر بر این باور بودند که رهبران میانمار تنها در حال تکرار عادات پادشاهان برمهای بودند که بنا به توصیه پیشگویان، شهرها و کاخهای جدیدی بنا کردند.
این شهر دارای تمام ویژگیهای بارز یک پایتخت برنامه ریزی شده است. جادهای که از مجلس به کاخ ریاست جمهوری منتهی میشود، 20 لاین عرض دارد اما به ندرت شاهد عبور و مرور است. مراکز خرید و هتلهای لوکسی که در طرفین بلوارها به خط شدهاند، در این پایتخت دیده میشوند. این شهر یک پارک سافاری، یک باغ وحش و دستکم سه استادیوم دارد و برخلاف سایر قسمتهای میانمار، تقریباً به طور شبانه روزی از نعمت برق برخوردار است.
3) بولیوی
بولیوی دو شهر "لاپاز" و "سوکره" را به پایتختی خود انتخاب کرده است. "سوکره" تا سال 1899 میلادی و تا هنگامی که در یک جنگ داخلی کوتاه از "لاپاز" شکست خورد، تنها پایتخت بولیوی به شمار میرفت. پس از آن مجلس و مراکز دولتی به "لاپاز"، بزرگترین شهر این کشور منتقل شد اما دستگاه قضایی بولیوی در "سوکره" باقی ماند.
"سوکره" واقع در مرکز کشور و شهری است که تنها 250 هزار نفر جمعیت دارد. این در حالیست که جمعیت "لاپاز" یک میلیون و 700 هزار نفر برآورد شده است.
در سال 2007 میلادی پیشنهادی برای جابجایی مجدد مجلس و دولت به "سوکره" به دلیل اعتراضات بزرگی که "لاپاز" رخ داده بود، مطرح شد. این ایده از رقابت منطقهای بین هواداران رئیس جمهوری "اوو مورالس" در ارتفاعات فقیرنشین بولیوی و مخالفان وی در شرق مرفه، برخاسته بود و این طرح سرانجام رها شد و بولیوی تا به امروز دو پایتخت دارد.
4) نیجریه
تا سال 1991 میلادی لاگوس، بزرگترین شهر نیجریه و همچنین پایتخت این کشور بود. دلایل زیادی برای انتقال پایتخت به "آبوجا" وجود داشت که نخستینِ آن موقعیت مرکزی این شهر و فاصله آن با ساحل است.
پیشتر حدود دو روز زمان میبرد تا "مایدوگوری" شهر چند میلیونی نیجریه در شمال شرق و فاصله 1600 کیلومتری تا لاگوس را طی کرد اما "آبوجا" موقعیت بسیار نزدیکتری داشت.
لاگوس همچنین بسیار شلوغ و پر ازدحام بود. در واقع این شهر پرجمعیتترین شهر آفریقای سیاه است و این یکی دیگر از دلایل انتقال پایتخت بود.
"آبوجا" همچنین از نظر سیاسی و قومیتی بی طرف بود. قوم "یوروبا" بر لاگوس تسلط دارند و از طرفی مردم "ایگبو" در غرب و مردم "هوسا" در شمال نیجریه حضور وسعی و گستردهای دارند. این موضوع چندان بیاهمیتی نیست چرا که بین سالهای 1967 و 1970 میلادی نیجریه با جنگ "بیافرا" روبرو شد که طی آن ایگبوها برای جدایی تلاشهای بسیاری کردند.
علاوه بر آن لاگوس شهری است که به طور طبیعی گسترش یافته اما "آبوجا" با برنامهریزیهای شهری ایجاد شده است و از این نظر از اولین شهرهای مهندسی در نیجریه محسوب میشود. همچنین تراکم شدید ترافیکی در لاگوس شهرت دارد اما جادههای "آبوجا" گستردهتر بوده و از این نظر مشکل چندانی ندارد.
مؤسسات فرهنگی ملی در کنار دادگاه عالی، مجلس ملی و کاخ ریاست جمهوری نیجریه در "آبوجا" واقع شدهاند، در حالی که بسیاری از آژانسهای فدرال به طور غیر رسمی هنوز در لاگوس مستقر هستند.
5) پرتغال
به مدت 13 سال، پایتخت پرتغال به جای لیسبون، ریو دوژانیرو بوده که علت آن را میتوان ناپلئون دانست. در خلال جنگ شبهجزیره بین سالهای 1807 تا 1814 میلادی ، فرانسویها دستکم سه بار به پرتغال هجوم آوردند.
روزها قبل از حملهای که در دسامبر 1807 میلادی صورت گرفت، خانواده سلطنتی براگانزا و دربار به برزیل رفتند که بعدها تحت استعمار پرتغال درآمد. آنها در مارس 1808میلادی وارد ریو شدند.
ریو در اوایل قرن نوزدهم شهری پررونق بود که طلا، الماس و شکر در آن وفور داشت. همچنین بیش از یک میلیون برده که یک سوم از جمعیت آن را تشکیل میداد نیز در آن حضور داشتند.
ولیعهد آن زمانِ پرتغال، پادشاهی متحده پرتغال، برزیل و الگاروه را تشکیل داده بود. این اقدامِ او، برزیل را صرفا از یک مستعمره محض به سرزمینی در سطح خود پرتغال ارتقا داد و باعث شد این کشور از استقلال اداری بیشتری نیز برخوردار شود. هنگامی که ملکه پرتغال در سال 1816 میلادی درگذشت، این ولیعهد به مقام سلطنت رسید.
در سال 1821 میلادی، دادگاه پرتغال به لیسبون برگشت و تا پایان سلطنت او در سال 1910 میلادی نیز در همان جا باقی ماند. با این حال اقامت این پادشاه در ریو تاثیری ماندگار بر این شهر داشت و منجر به تقویت اقتصاد و تسریع تلاشهای ریو برای کسب استقلال خود شد.