عصر ساختمان- در فیلمهای تخیلی، خانههای آینده را سلولهای کوچک و چند منظورهای تصویر میکنند که بهجای پنجره، السیدیهای بزرگ دارند با منظره دلخواه.
به گزارش پایگاه خبری«عصر ساختمان» به نقل از همشهری آنلاین، در و دیوار خانه با فشار چند کلید به شکل ننویی درمیآید و در آن، سکوت مطلق حکمفرماست. آدمهای آینده را انسانهای تنهایی تصور میکنند که به جای اینکه غذا بخورند از کپسولها تغذیه میکنند و بهجای معاشرت با هم با کامپیوترها و تلفنهای همراه سر و کله میزنند.
ولی من دوست دارم باور کنم که زندگی بعد از اینکه همه این راهها را رفت به نقطه آغاز خودش برمیگردد؛ به جایی که انسان روبهروی آینههایش بایستد و باور کند که مهمترین نیازهایش همان سادهترینهاست. بفهمد که بهایی نمیشود برای یک شب دورهمی دوستانه گذاشت. مزه کیک تولد را هیچ وقت نمیشود جعل کرد و آن خاطره حیاط خانه مادربزرگ در هیچ کپسول زمانی جا نمیشود.
فکر میکنم درست برعکسش میشود. ما از شهرهای بزرگ به روستاها و از آپارتمانهای کوچک شهریمان به خانههای روستایی کوچ میکنیم. فکر میکنم یک جا به این نتیجه میرسیم که بدون حیاط زندگی کردن یکی از بزرگترین اشتباههای تمام زندگیمان بوده و دیگر باید صبح به صبح برویم تخممرغهای تازه و گرم را از مرغدانی کوچک گوشه حیاط برداریم و سبزی بکاریم و رو به آسمانی که حتما آبی است، نفس عمیق بکشیم.
بالاخره از زندگی شلوغ و روزهایی که دنبال سر هم گذاشتهاند خسته میشویم. دیگر معاشرت با تلفنهای هوشمند به کارمان نمیآید، دلمان میخواهد بچههای چاق تلویزیون زدهمان را به مزرعه ببریم و نشانشان بدهیم که گندم تا بخواهد نان بشود چه راه درازی را طی میکند. دلمان میخواهد دوباره مترسک درست کنیم و کلاه پشمی کهنه را روی سرش بکشیم و چشم به آسمان داشته باشیم که باران ببارد. نه برای اینکه دود خاکستری را از روی شهر سیاه بشوید، ببارد که گندمها را بارور کند؛ ببارد که حیاط خانه سبز بماند.
روزی را میبینم که به این نتیجه میرسیم که باید درخت بکاریم. گندم درو کنیم و گوسفندها را به چرا ببریم، افسردگیهایی را که شهر آلوده به ما تحمیل کرده، همانجا جا بگذاریم و به جایی برویم که تلاش، مجال اندوه نمیدهد و شبها خسته از کار، پیش از اینکه فکر کنیم، به خواب میرویم... .